۱۳ / تير / ۱۴۰۴ - 04 July 2025
19:30
کد خبر : 9272357
۰۸:۵۱

۱۳۹۹/۰۶/۱۵
گفت‌گوی «بسیج» با جانباز هنرمند مشهدی؛

دلباختگی به مکتب امام حسین(ع) از جبهه‌های دفاع مقدس تا جزیره کیش

حاج قاسم امیری، هنرمند مشهدی و جانباز دفاع مقدس هر ساله با نذر مکتب عاشورا خوشنویسی می‌کند
به گزارش خبرگزاری بسیج از خراسان رضوی؛ قاسم امیری هنرمند جانباز مشهدی که از سن ۱۵ سالگی به جبهه‌های حق علیه باطل اعزام شد، همزمان و به ضرورت مشغول خوشنویسی و کار تبلیغی در مناطق عملیاتی شد. وی که اکنون به علت شیمیایی بودن ریه ناچار در کیش ساکن شده، با خاطرات شورانگیز آن سال‌ها زندگی می‌کند، و هرساله با نذر مکتب عاشورا خوشنویسی می‌کند. وی از دغدغه تحریف تاریخ جنگ برای نسل جدید و نگرانی از معیشت مردم می‌گوید.

در ادامه ؛ گفتگوی خبرنگار خبرگزاری بسیج از خراسان رضوی با این هنرمند جانباز مشهدی، که امسال پروژه پانصد متر پارچه نویسی محرم را برای ناحیه مقاومت بسیج سپاه سلمان مشهد اجرا کرده است، می‌خوانیم:

لطفا خودتان را معرفی کنید و بفرمایید که چگونه شد  به هنر خوشنویسی روی آوردید، و این هنر را از چه زمانی آغاز کردید؟

بنده قاسم امیری متولد ۱۳۴۵  در مشهدمقدسهستم. در سن ۱۵ سالگی به جبهه اعزام شدم، جثه‌ی کوچکی داشتم و به عنوان بی سیم چی خدمت می‌کردم، ولی همزمان به علت این که مرحوم پدرم از قدیم خط بسیار خوشی داشت و ما تأسی به ایشان کردیم، در خط نوشتن سررشته داشتم، و در مناطق به تابلو نویسی و کار فرهنگی برای روحیه بخشی به رزمندگان مشغول شدم و از همان زمان تا امروز نیز به این کسوت ادامه داده ام، بعدا در مشهد به صورت حرفه ای‌تر خوشنویسی را دنبال کردم و رتبه‌ی ممتازی خوشنویسی را گرفتم. اما به یاد آن روز‌های باصفای جبهه‌ها که همواره با خود به همراه دارم، به صورت رایگان برای سیاه پوشی‌های محرم و صفر در هیئات مذهبی و ... پارچه نویسی می‌کنم. امسال نیز پس از همکاری‌ای که با ناحیه سلمان در هفته دفاع مقدس سال گذشته داشتیم، این دومین همکاری ماست که در ایام محرم امسال حدود ۵۰۰ متر پارچه‌ی مرغوب مشکی را که به همت خیرین تهیه شده است، با نوشتن ابیات و جملاتی پیرامون حادثه‌ی عاشورا آماده نصب و بهره برداری می‌کنیم. به امید این که توفیق خدمتی به این مکتب و اهل بیت علیهم السلام باشد و مورد قبول افتد؛ و اگر از این پارچه‌ها صحیح استفاده شود چندین سال ماندگار خواهد بود.خوب ابتدا بعد از این که پدرم مرحوم شد و مرغداری ایشان را جمع کردیم، پارچه نویسی داشتم در خیابان نوغان و بعد چهارراه عبدالمطلب مشهد، اما به جهت این که ریه هایم به علت شیمیایی درگیر بود امکان این که در مشهد زندگی را ادامه دهم نبود، و لذا ناچار همه را جمع کردم و درکیش ساکن شدم و الآن ۱۹ سال است که در آنجا زندگی می‌کنم؛ و در همان جزیره و نیز در تردد با مشهد به فعالیت‌های هنری خود مشغول شده ام.

از سابقه‌ی جبهه و رزمندگی خود بگویید، و این که آیا امروز هم با فضای دفاع مقدس ارتباطی دارید؟

کربلای جبهه‌ها یادش بخیر؛ بله. بنده حدود ۵۲ ماه را در جنگ بودم، در آن جا همانطور که گفتم رسته ام مخابرات بود، ولی به جهت نیاز زیادی که بود در اوقات فراغت خوشنویسی می‌کردم، ابتدا برای رزمنده‌ها می‌نوشتم، و کم کم با نوشتن روی تخته‌ها و نیز دیوار نویسی و... تبلیغات محیطی انجام می‌دادیم. هم اکنون هم هر ساله آثار خودم را همین طور که در طول سال با بیت یا جمله‌ی زیبایی مواجه می‌شوم، و آن را می‌نویسم، کم کم تذهیب کرده و قاب می‌گیرم و مهیا می‌کنم تا در روز ملی شهید که در اسفند ماه است، برای بنیاد شهید در قالب برپایی نمایشگاهی در حاشیه مراسم باشکوه سالانه بنیاد، به نمایش در آورم.

از کیش بگویید، و این که چطور با فضای متفاوت این جزیره کنار آمدید، آیا فعالیت هنری را در آن جا نیز دنبال می‌کنید؟

بله، خوب ما به قول معروف در آن جا صورت مسئله را عوض کردیم، در کیش با معاونت فرهنگی سازمان منطقه آزاد کیش شروع کردیم به همکاری و الآن دیگر همکاری تنگاتنگی هم پیدا کرده ایم. اجرای برنامه‌های ورک شاپ به صورت زنده که برای توریست‌های سواحل کیش خیلی هم جذاب است، و تا به حال چنین کاری نشده بود خیلی مورد استقبال است. این که مخاطب عمومی ماست و به اقتضاء درخواست توریست‌ها با معاونت فرهنگی هماهنگی می‌کنیم و تجهیزات می‌گیریم و برای مردم که از ملیت‌ها و شهر‌های مختلف می‌آیند، خطاطی می‌نماییم. اما به طور مثال از طرف معاونت اجتماعی همین سازمان مناطق آزاد کیش، یک سال سه شب قدر را به تهران رفتیم و برای بنیاد شهید در بهشت زهراء دلنوشته یا وصیت شهید درخواستی خانواده شهداء را می‌نوشتبم. در کیش در کنار کار‌هایی که در مورد خود کیش یا لحظات خاطره انگیزی که در این جزیره برای مسافران وجود داشته و می‌نویسیم؛ این نکته خیلی قابل تأمل و مهم است که دلباختگی عموم مردم به اهل بیت علیهم السلام و دفاع مقدس و قهرمانان این عرصه آنقدر زیاد است که مثلا وقتی صحبت از امام حسین علیه السلام می‌شود و کاری با این محتوا ارائه می‌شود، حتی خانم‌هایی که با پوشش‌های آزاد هستند گلوله‌های اشک است که از کنار صورتشان می‌غلطد. یا ماشین نویسی را ما برای اولین بار بود که در کیش راه انداختیم و خوب خیلی هم طالب داشت، و ماشین‌های لوکس تقاضای ماشین نویسی داشتند؛ و هرچند جامعه گرایش به برخی مظاهر غربی پیدا کرده، اما مردم در اصل با اهل بیت علیهم السلام انس دارند. به طور مثال در شب شهادت امام رضا علیه السلام در شلوغ‌ترین میدان کیش داربستی ۵ یا ۶ متری بستیم و شروع کردیم به یک پارچه نویسی با ذکر «السلام علیک یا علی بن موسی الرضا» که باور بفرمایید خیلی‌ها به نیابت از حرم امام رضا علیه السلام این پارچه را به صورت می‌کشیدند؛ و خوب الحمدلله این کار‌ها بازتاب خیلی خوبی هم داشته و سابقا فقط روی استیج کار‌های کلیشه ای، چون یک نوازنده‌ای برود کار اجرا کند و ... بود؛ اما حالا درایامی، چون ولادت امام رضا علیه السلام توانستیم اجرای خوشنویسی زنده داشته باشیم، که از شبکه ۴ هم پخش مستقیم شد که خیلی بازتاب خوبی داشت.

حرف آخر و حرف دلتان را بفرمایید.

حیف که دیگر بچه‌های جنگ و دفاع مقدس امروز خیلی در بین مردم غریب شده اند و از یاد رفته اند؛ و با انواع و اقسام مشکلات دست و پنجه نرم می‌کنند، اما کاش برخی‌ها دشمن بودند، چون از دشمن دیدن برخی رفتار‌ها پذیرفته‌تر است، اما این که ببینیم افرادی با ظواهر اسلامی و صورت‌های محاسن دار که وقتی می‌بینیشان می‌گویی امام زاده اند با اختلاس‌ها و ... به مردم خیانت می‌کنند، این خیلی سخت است برای ما، این که بیایند با این وضعیت سخت اقتصادی به بیت المال خیانت کنند، و بعضی از همین‌ها سابقه‌ی رزمندگی را هم به یدک بکشند. به قول شهید باکری که گفت: دعا کنید در همین جنگ بروید از دنیا تا یکی از این سه دسته نشوید، بعد از جنگ یادشان رفت گذشته شان و دلبسته‌ی به زرق و برق دنیا و اشرافی گری شدند. این‌ها ظلم و خیانت است. امروز وقتی من برای پسرم ماجراهایی، چون غواص‌هایی که تیر خوردند و زیر آب رفتند تا کشته شوند و عراقی‌ها آن‌ها را نبینندکه عملیات لو نرود را تعریف می‌کنم می‌گوید بابا داستان داری تعریف می‌کنی یا واقعیت داشته؟! امروز وقتی بر سر مزار این‌ها می‌رویم دلمان نمی‌آید بلند شویم، انگار دارند می‌خندند و می‌گویند ما که رفتیم. اصلا در جبهه‌ها بین رزمندگان هیچ دعوایی نبود، و جر و بحث نمی‌دیدیم که هیچ کس با کسی جنجال داشته باشد. امروز باید ببینیم این‌ها چی میخواستند برای خودشان؟! تمام یادگارشان از جنگ همان پیراهن و چفیه شان از جنگ است که امروز هم در خانه هاشان است، نه درجه و... بادم هست سال ۶۳ خواهرم که کارمند کمیته بود به واسطه‌ی همین خطی که داشتم می‌خواست مرا به استخدام کمیته در آورد، به او گفتم برو بابا من یک ساعت جبهه را به صدتای این‌ها نمی‌دهم.مجید مصباح فرمانده اطلاعات عملیات بود، یادم است که از خط آمده بود، عینک و کلاه روی سرش، بچه‌ها داشتند کامیونی را خالی می‌کردند، پیرمردی که مسئول آن بنیه تدارکات بود گفت: بیا، بیا پسر جان کمک کن؛ و او هم موتورش را روی جک گذاشت و آمد. گفتم برو شما مجید آقا ما هستیم گفت: نه حالا این پیرمرد بنده خدا گفته وقت دارم کمک می‌کنم. نه میزی بود نه درجه‌ای روی شانه‌ها بود، مثل سردار دل‌ها شهید حاج قاسم سلیمانی که تنها سرداری بود که میزی نداشت، واقعا آن جمله‌ی او یک حقیقت است که چه کار داری هرکس چه کاره است و چپ است یا راست، من و تو باید برای خدا کار کنیم.یک مطلبی را من در اکثر نمایشگاه هایم می‌نویسم که «ای تاریخ تویسان، بشکند قلمی که ننویسد بر سپاهیان خمینی چه گذشت» خوب البته باید رفتار خودمان را هم ببینیم که چه شد اگر جوان امروزی آن طور که انتظار ما بوده راه را ادامه نمی‌دهد، چه باید می‌کردیم که نکردیم. 
 
توصیه آخرم این است که هرکس می‌تواند برای معیشت مردم کاری کند برای مردم فقیر برای زنانی که خودپرست هستند و ناموس مردم اند. خداوند نیاورد آن روز را که برخی دارند القا می‌کنند زمزمه‌های آن را در ذهن ناآگاهان از تاریخ و جوانان که کار به جایی برسد که نسل جدید را دچار این محاسبه‌ی غلط کنند تا بگوید: اصلا تقصیر شما بود رفتید جبهه که کشور عقب افتاد!

گزارش خطا
ارسال نظرات شما
x

عضو کانال روبیکا ما شوید