۲۰ / تير / ۱۴۰۴ - 11 July 2025
18:05
کد خبر : 9697710
۱۳:۳۲

۱۴۰۴/۰۴/۱۹

روایتی عینی از حمله تروریستی رژیم صهیونیستی به پایتخت مذهبی گیلان(آستانه اشرفیه)

یکی از شاهدان تجاوز رژیم صهیونیستی به شهرستان آستانه اشرفیه و شهادت ۱۵ نفر از شهروندان این شهرستان از لحظات سخت و دردناک آن شب سخن می‌گوید.

روایتی عینی از حمله تروریستی رژیم صهیونیستی به پایتخت مذهبی گیلان(آستانه اشرفیه)

به گزارش خبرگزاری بسیج گیلان،اختصاصی بسیج؛ساعت از ۱بامداد گذشته بود که صدای زوزه‌ای آسمان شب آستانه را درید و خواب شیرین مردم را به کابوس بدل کرد.در آن شب سیاه،نه فقط خانه‌ها،که دل‌ها نیز زیر آوار رفتند.این روایت،روایت کسی‌ست که در میان دودو دعا،آتش و اشک، ایستاد،دید و نوشت تا فراموش نکنیم.

 

مردم آستانه اشرفیه شبی را پشت سر گذاشتند که با هیچ وصفی قابل بیان نیست. آن شب، صدایی آمدصدای هواپیمایی که خیلی نزدیک به ما پرواز می‌کرد.لحظه‌به‌لحظه،ارتفاعش کمتر می‌شد.همه در ترسِ سقوط بودیم.با خود می‌گفتیم:یعنی هواپیمای دشمن است؟ چطوراین‌قدر راحت خودش را به ما رسانده؟!

 

اول شک داشتیم، امابعد فهمیدیم شکمان بی‌جا نیست.آن شب هیچ پروازی مجاز نبود. پس این پرنده‌ی مرگ‌آور، حقیقت داشت. ناگهان صدایی آمد که در عمرم نشنیده بودم،زوزه‌ای وحشتناک.برخی گفتند صدای پرتاب بمب بود. و بعد، صدای چند انفجار پیاپی.انگار زمین زیر پایمان ترک خورد.

 

مردم از خانه بیرون ریختند. هر کسی عزیزش را در آغوش گرفته بود. همه نام ائمه را بر زبان می‌آوردند. متوسل شدیم به حضرت زهرا (س)، امام حسین (ع)، امام زمان (عج)... ترس در چهره‌ها موج می‌زد. صدای آتش از سوی محله‌های اطراف می‌آمد.محله‌هایی که عزیزترین دوستان‌مان، همسایه‌های‌مان، خانواده‌ام آنجا بودند.

 

دویدیم. فقط شیشه، سنگ، دود، خون، و خاک می‌دیدیم. صدای فریاد مردم همه جا طنین داشت. در تاریکی می‌دویدیم و نمی‌دانستیم پاهایمان به چه چیزی می‌خورد،گل، خون، یا بقایای پیکر شهدا؟

 

خانه‌ی مادرم قابل ورود نبود. نشست کرده بود. درِ خانه خراب شده بود. با کمک وارد شدیم. پدرم را بیرون آوردند، مادرم زخمی شده بود. پنجره‌ی اتاق خواب فرو ریخته بود. تکه‌های شیشه به بدنش آسیب زده بودند و دنده‌اش شکسته بود. امدادگران آمدند و او را به بیمارستان کوثر منتقل کردند.

 

من فقط می‌دویدم،مدارک، داروها، وسایل... و پشت سرمان صدا می‌آمد: سریع‌تر محل را ترک کنید، خطر انفجار هست!

آن شب، شبِ وحشت بود. ما که جنگ ایران و عراق را تجربه کرده بودیم، اما از دور... این اما، از نزدیک بود، و ترسش وصف‌نشدنی.

 

بار دیگر پدر و مادرم را به جایی امن رساندیم و دوباره به خانه برگشتیم تا وسایلی را نجات دهیم. سقف هر لحظه ممکن بود بریزد. همه‌جا شیشه، خون، خاک، رطوبت... بوی خون همه جا را پر کرده بود. تصویر وحشت‌انگیزی از قساوت روبه‌رویمان بود. این همه دشمنی... این همه بی‌رحمی... باورکردنی نبود.

 

تا صبح زود مشغول جمع‌کردن نخاله‌ها بودیم تا راه عبور باز شود و نیازهای اولیه را فراهم کنیم. در میان آن‌ها، گاهی به بقایای پیکر شهدا می‌رسیدیم؛گوشت، استخوان، خون... استخوان بازو! خدایا... واژه‌ای برای توصیف این صحنه‌ها ندارم.

 

یاد مظلومیت کودکان فاطمه (س) و مردم غزه افتادم... کودکان ایرانی دوران جنگ، خانواده‌هایی که زیر حملات تکه‌تکه شدند... آن‌ها چه دیدند؟ آن‌ها چطور تاب آوردند؟

 

از خانه مادرم که بیرون آمدم، دیدم خانه همسایه دیگر وجود نداشت. فقط یک گودال باقی مانده بود و سنگ و شیشه پراکنده. ساکنانش چه شدند؟ پودر شدند؟ تکه‌تکه؟

 

خدا لعنت کند دشمن را... لعنت بر اسرائیل و هر کسی که پشت این جنایت‌هاست.

 

آن خانواده چه گناهی داشتند؟ هنوز چند روز بیشتر از مراسم تشییع شهید کوچکی که عضوی از همین خانواده بود نگذشته بود. قرار بود مراسم هفتمش پنج‌شنبه برگزار شود. اما دوشنبه، کل خانواده شهید شدند. حتی چند همسایه‌ مهربان، زیر آوار ماندند و بعداً فهمیدیم که آن‌ها هم شهید شده‌اند.

 

مشاهده‌ی این صحنه‌ها، وصف‌ناپذیر است. دعا می‌کنم هیچ‌کس دیگر چنین شب‌هایی را نبیند. دعا می‌کنم منجی‌مان، حضرت ولی‌عصر (عج)، زودتر ظهور کند و سایه‌ی این ظلم و جور از سر انسان‌ها برداشته شود. جهان لبریز از صلح و آرامش شود، هیچ کودکی، داغ هیچ پدری، هیچ مادری را نبیند... و واژه‌ی جنگ از خاطره‌ی انسان پاک شود

من ، به‌عنوان کسی که این حادثه را از نزدیک دیده و زیسته، باید بگویم که این تجربه، یکی از سنگین‌ترین و دشوارترین لحظات عمرم بود. داغ از دست دادن عزیزان شهرم ،به‌ویژه شهید بزرگوار و دانشمند هسته‌ای کشورمان، دکتر سید محمدرضا صدیقی صابر، به‌همراه خانواده‌اش، فراتر از تحمل است.

این فاجعه تلخ، بار دیگر نشان داد که آستانه اشرفیه نه فقط پایتخت مذهبی بود،پایتخت مقاومت و ایثار است شهری که در برابر آزمون‌ دشواری که دشمن خبیث و کودک‌کش برای مردمش رقم زد، سرافراز بیرون آمد.

 

حضور قاطع مردم در همان‌ روز حادثه، زن و مرد، پیر و جوان، با چشمانی اشک‌بار و قلبی آکنده از خشم، به صحنه آمدند و انزجار خودرا از جنایت رژیم صهیونیستی و حامیان آمریکایی‌اش فریاد زدند

 

در روند کمک‌رسانی و اسکان نیز یک‌بار دیگرشاهدهمدلی بی‌نظیر مردم بودم.با اینکه ستادبحران از همان آغاز،اسکان اضطراری برای حادثه‌دیدگان فراهم کرده بود، بیشتر خانواده‌ها ترجیح دادند در خانه‌ی آشنایان و اقوام پناه بگیرند.این یعنی مردم ما،حتی در میانه‌ی جنگ، هنوز خانه‌ی یکدیگرند.این همدلی و اتحاد، بزرگ‌ترین ثروت سرزمین ماست، ثروتی که هیچ دشمنی توان گرفتنش را ندارد.

تعداد بازدید : 22
کد ویدیو

روایتی عینی از حمله تروریستی رژیم صهیونیستی به پایتخت مذهبی گیلان(آستانه اشرفیه)

روایتی عینی از حمله تروریستی رژیم صهیونیستی به پایتخت مذهبی گیلان(آستانه اشرفیه)

روایتی عینی از حمله تروریستی رژیم صهیونیستی به پایتخت مذهبی گیلان(آستانه اشرفیه)

روایتی عینی از حمله تروریستی رژیم صهیونیستی به پایتخت مذهبی گیلان(آستانه اشرفیه)

روایتی عینی از حمله تروریستی رژیم صهیونیستی به پایتخت مذهبی گیلان(آستانه اشرفیه)

هما اکبری
خبرنگار: هما اکبری

گزارش خطا
ارسال نظرات شما
x

عضو کانال روبیکا ما شوید