به گزارش خبرنگار بسیج از خمینی شهر؛ محرم که میرسد، بیرقهای سیاه به اهتزاز در میآید، کربلاییان از حسین (ع) اذن میگیرند تا برای ایشان مجلس عزا برپا کنند و هر کسی به زبانی از محرم و کاروان کربلا میگوید.
خمینیشهر مهد آیینهای سنتی و فرهنگی است، با وجودی که فرسنگها از کربلا دور هستند، اما در دلهایشان حرارتی است که تا ابد سرد نمیشود و شهرها و مردمانش سیاهپوش میشوند و هر محله و خیابانی میشود کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا.
بوی اسپند و بخار چای داغ، آش نذری و.. در مراسمهای عزاداری باشکوه خاطراتی است که در دل ما یادی آشنا دارد، زیباییهایی سرشار از اخلاص که با هیچ دوربینی و هیچ زبانی قابل ثبت و قابل انتقال نیست.
اطعام عزاداران حسینی و نذری دادن یکی از مراسمهای بیچون و چرای محرم است که توسط عاشقان ولایت و امامت از قدیم میان ما ایرانیها رایج بوده و با ارادتی که به خاندان عصمت و طهارت دارند با بخشش بخشی از مال خود در قالب نذرهای خوراکی و اطعام، دین خود را به این شهدا در زنده نگهداشت نامشان ادا میکنند و در کوچه پس کوچههای این شهر پهن میشود و فقیر و غنی از این سفره پربرکت متنعم میشوند، کمتر کسی است که مهمان این سفره متبرک، نشده باشد.
جمیله پریشانی، یکی از بانوان خمینیشهری است که بیش از ۳۰ سال صدای روضه از منزلش بیرون میآید. داستان او به سالهای خیلی دور بر میگردد زمانی که پسرش بیمار شد و دست به دامان یک آقای بیدست شد که دستگیر همه دردمندان و حاجتمندان بوده، هست و خواهد بود.
آقایی که با آوردن نامش همه کلمات و نامها خیس میشود و مشک خالیاش، حسرت بر دل تمام دریاهای دنیا گذاشت تا قطره قطره یک صدا فریاد شوند و نام او را فریاد کنند، ماه بنیهاشم با نظری فرزند او را شفا داد و این سرآغازی شد برای سرسپردگی به درگاه یل کرب و بلا.
خانهاش در شهر عاشقان حسینی، در ابتدای یک کوچه است که افتخار همسایگی مسجد علی بن ابیطالب را دارد، اولین سفره نذری خانم پریشانی که هنوز هم در خاطرش است، پخت کاچی در یک قابلمه کوچک ولی با برکت است که در سالهای بعد به ۵ دیگ رسیده است.
خانم پریشانی در ادامه نذر خود گذری کوچک و بی ریا به پا کرده و نام آن را به نام سه ساله سید الشهدا حضرت رقیه (س) مزین میکند. در ابتدای گذر بساط پذیرایی از عزاداران حسینی با شربتی خنک برپا است که توسط پسران او برپا شده است.
سر تاسر کوچه مملو می شود از زنانی که برای پخت کاچی آمدهاند؛ عده ای نیز در سقای خانه رو به روی خانه شمع روشن میکنند؛ جمعیت را که کنار بزنی در وسط حیاط یک قابلمه بزرگ کاچی بر روی اجاقها جا خوش کرده و در حال جوش آمدن است.
یک نفر آردهای داخل قابلمه را تفت میدهد، یک نفر ظرفهای کوچک پلاستیکی را در کنار هم میچیند و صدای همهمه زنان در کوچه میپیچد و از گوشهای نیز صدای زنانی که صلوات میفرستند و دعا میخوانند به گوش میرسد.
یکی از دختران جوان میگوید: سال گذشته برای قبولی در امتحان کنکور نذر کردم و خدا حاجتم را داد و خانمی دیگر نیز که در حال کاچی خوردن است، میگوید: من سال گذشته به نیت حضرت ابوالفضل (ع) نذر کردم و خداوند به من فرزند عطا کند و امسال به حاجتم رسیدم و امروز به اتفاق مادرم در اینجا هستیم و با اهدای آرد و شکر نذرم را ادا کردم.